۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

حالاتو هی بگو این گاو ما علایم رجلییت داره...

جالبیه زندگی اینه که هر چقدر هم که تجربه های زندگی فردی و اجتماعیت بیشتر بشه باز آدمهایی پیدا میشن که در مقابلشون دستتو حایل چونه کنی و هی با خودت تکرار کنی الان کدوم تاکتیک؟ الان کدوم کلام؟مدیر امسال همچین آدمیه. جوری صورت مسأله رو پاک می کنه که هی مات و مبهوت بمونی الان با این چیزهایی که می گه خودشو زده به خنگی یا واقعاً اصلا نمی فهمه قضیه چیه ! چیزی که از جالبیه این موضوع کم کرده اما اینه که این حیطه ی مبهوتی و دست به چونه گی فقط مربوط به ویژگیهای بی حیایی و بی شعوری آدمها ست و بس!یعنی اونوری یخت!

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

انقلاب هم نشد که نشد....

دوست داشتم تمام امروز به خودم برسم و هی کمد لباسهامو زیر و رو کنم و شونصد ساعت تمام گل های سه پر سفید و زرد رو ناخنهام بکشم تا صدای بوق ماشین دوست جونی از کوچه بلند شه و من با کله هجوم ببرم تو ماشین و بریم یه دیسکویی که صدای الویس از در و دیوارش بیرون بزنه و اول بنوشیم بعد هی برقصیم و هی برقصیم و هی پارتنر گرامی رو کم کنی قشنگ برقصه و هی ذوق کنیم و چشامون برق بزنه و هی نتونیم نیش ذوقمونو ببندیم. ...حالا مامان جانِ آدم هم بعد از خونه اومدن هی غر تلو تلو خوردنتو بهت زد هم خوب بزنه،تو فقط می تونی قربون صدقه ش بری و اونم ته دلش ذوق می کنه.اما سگ تو روح مشکل اصلی.

خدایا برای همه دولت مردانی که عضله دردِ رقص را نمی فهمند انقباض سریع و عاجل عضله ی قلب را عنایت بفرما. آمین یا رب العالمین.

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

بوها دلیل زندگی اند...باورکنید.

خواب بیدار چشمهامو که باز می کنم صبح رنگ گلهای آبرنگی ملافه رو به خودش می گیره. تا حس کنم که چه دلگیرم امروز و چقدر دلم هوای آهنگ شبنه ی سهیل نفیسی رو کرده بویِ پاییز ناباورانه تا ته تک تک سلولهای مغزم روانه شده و تنگ چسبیده به من وتمام روز، یکی درمیون با نفسِ عمیق ،چای و شبنه طرح جاده های لامروتِ پیچ در پیچ رو با همین نفس عمیق و تکرار هزار باره ی شبنه به خودش گرفته .

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

حق داره..می فهمی؟

سرگرم بازی شیطون با بابا هستن و اینطور که بوش میاد آخرین برگ تو دست بابا مونده. عرفان ذوق زده میگه:پدر جون پدر جون با کمفلت بنویس قسطنطنیه. خاله یی که من باشم سعی می کنم اندر احترام به پدر جون و اینا از خودم حرف در کنم .در جوابم جوجه که زبونش رو باید واسه ش لوله کرد تو دهنش جا داد دست به کمر با همون حالت طلبکار همیشه ش می گه: اَه خاله( خاله گفتنش این جور موقع ها شونصد متر کش میاد) همه ش دغل بازی می کنی .خودت که می گی قانون حالا هم این قانون بازیه.شاه حق داره هر کاری دوست داره به شیطون بگه.حق داره.اصلاً می فهمی حق داره یعنی چی؟

شهامت یا جنون یا عشق؟!

به اینکه هیچ از مذهبش نمی فهمیدم کار ندارم فقط یادم مونده بود دم اذان همیشه تلفن هاش بی پاسخ بود...تا آن جنون نافهم ترهم همین آدم بودوقتی 2سال پیش باگریه های شبانه ای که فیبرهای نوری به من رسونده و بس فقط می گفت: اگر بدونی...اگر بدونی..... بعدها فهمیدم شب تا صبح یک شب قدر عاشقانه دست به کار ساختن بوده. به مسخره بودن و نبودن ماجرا هم کار ندارم اما یه جرعه ازماحصل کار که سر بکشی همه ی داوهای دیده و ندیده به نظرت بی معنی میاد. حتا همه ی مستی های پیش ازین و چیزی ته قلبت جز جز میکنه.

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

ه م +سفر

کسی نمی دونه، یعنی نمی تونه بدونه برای توطعم دویدن از سراشیبی های بادگیر منجیل ، لابلای توربین هایی که ازنزدیک ترسناک میشن اونهم تو ساعتهایی که خورشید نرم نرم میره که پشت اون دریاچه قایم شه طعم زیباترین هراس دنیا رو داره. نمی تونه بدونه گم شدن تو مه های جنگل های فندق کنار اون قلعه ی قدیمی و دور گشتن تا سرگیجه ی پرخنده یعنی چی. وخوب حتما نمی خواد بدونه وقتی صورتتو رو به بالاترین قسمت یه آبشار بگیری با چشمای بسته بوسه های آب رو حس می کنی و دیگه مهم نیست که همه ی تنت از سرما در لرزش باشه .کسی چه میدونه ایستادن و تاب نفسهای موجی رو که به سمتت میاد شمردن ، به خصوص غافلگیر شدنت به خاطر کم به حساب آوردنش چطور رو تنت طرح خواستنی ترین غلغلک دنیارو میذاره. کسی نخواسته بدونه حس می کنی به همه ی اون زیبایی ها وامداری و باید جای نگاه و نوازش دستهاتو رو پیکره شون بذاری تا بتونی بگذری . اینطور هر بارهم که همسفراتو عوض کرده باشی سرخورده تر میشی. یکی مرکبش رو زین کرده برای رفتن. یکی برای پارک کردن در ویلا برای استراحت کردن .اصلا همین که کسی پیدا شه که نه به خاطر تو که به دلخواه خودش آهنگ دلخواه تو رو بشنوه همون یار موافقیه که بودنش هر جایی و بیشتر از همه تو سفرمی چسبه.مثل قهوه ی تلخ با چشای پر اشک و سرما......