۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

برای مخاطب های خاص

این آخریها همیشه شعر بودی:راهمان دور و دلمان کنار....
مگه تو این دنیای بی دروپیکر چند تا دوست می شه پیدا کرد که دلتنگش شد،که نسبت بهش احساس عمیق هم دلی کرد؟خودت بگو چندتا؟ خوب این روزها همه ش طلبکاری .می دونم .اما یه چیزهایی یادت نیست. مثل اینکه همیشه دل آدم انقدرها خوش نیست که حتا تاب خوشی های بزرگ رو بیاره.اینجوریه که می بینی جای حاضر شدن سر عقد تو سر از یه جزیره درمیاره و خودش هم خوب می دونه که بقیه حرفها همه ش بهانه ست.الان خوبم.شاید به خاطر موج هاست. شاید هم به خاطر اون تکه خشکی وسط آب که پر از پرنده بود...فقط از پس دلگیری تو برنمیام.آرزوها رو که شاباش شادی هات ارسال کردم ،تا آغوش گرمت هم کمتر از 20 روز فاصله دارم .فقط ببخش.

مخاطب خاص 2 : ببین دکتر جون نصف حقت هم نیست که تو خماری گذاشتمت تا بدانی وبچشی
وبکشی اصولا خماری یعنی چی! تا دیدارمان به دوزخ نرسد فکری کن.البته فکر هم نه، خرید یک
بلیط به مقصد من کفایت می کند.باقیش با من وقول میدم مستی این بار از شراب هفت ساله باشه
.بی خماری!راستی دست مریزاد.گذشت.زود.مثل همه اتفاقهای از این دست.
از شوخی گذشته اینا که گفتم عذرخواهی هم بود.

هیچ نظری موجود نیست: