۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

رفیقانه

باید کسی رو داشته باشی که همچین صبح هایی بی هیچ تعارف زنگ خونه ش رو بزنی و بگی برام یه شعریا داستان بخون یا یک آهنگ . باید کسی رو داشته باشی که همچین صبح هایی به صداش پناه ببری وگرنه این روزگار لعنتی سخت میگذره. سخت.

۴ نظر:

Uncertain گفت...

:(

معمای مردان رقصان گفت...

salam
ba in sheret koli zendegi kardam
barayeh khanomamkhondamon hamkoli zendi kard.
ageh khasti be blog man ham mitoni sar bezani

ناشناس گفت...

حدسم اینه که اگه کسی هم پیدا شه که از این سرویسا بده خداوکیلی سر دوماه بر اثر خودخواهی و زورگویی که داری (و دارین ) روح مادرشو جلو چشمش میاری ( و میارین ) که هم به گوه خوردن می افته هم از صدا می افته. البته فقط حدس می زنم. شما که یه انسان کاملی. فقط مث من شانست تخمیه !

Dark Man گفت...

زیبا توصیف کردی . یک جورایی حرف دل من بود و شاید خیلی عا . . .