۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

درخت هر چه...

امسال عجیب شکوفه های پیچیده ی در هم درخت ها در نگاهم شلوغی درهم کلافه کننده یی است.هنوز با حسرت از شیشه ی ماشین سر برمی گردانم به دنبال تک درخت های خشک باقیمانده .انگار تازه به درک جدیدی از زیبایی عریانی رسیده باشم یا در ذهنم برای هر چیز بی پیرایه هیبت دست نیافتنی حسرت واری ساخته باشم،.شاید هم دارم کوچ نامی ام را آغاز می کنم از پس این همه سال پرتاب شدن از شکوفه به شکوه.ش.ا می گفت قبل از هر چیز باید تکیف اسم ها معلوم شود. آن روز گفت اسمت هر چه باشد از خودت کوچکتر است اما یادم نمی رود همیشه به دنبال نامی بود برای صدا زدن من.چقدر دلم برای امضاهای بی دروپیکرش که حتا به کتابهایی هم که از کتابخانه می گرفتم رحم نمی کرد،تنگ شده.وشعرها ونوشته ها وحرفهاش...خیلی وقت است که حتا یک کلمه حرف حساب از زبانش نشنیده ام.فقط چرت و پرت به هم می بافد و به عمد.
اه.چرا از هر جا شروع می کنم سر از گذشته ها در می آورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این درخت ها با من چه کرده اند.می ترسم از این قرابت جدید و این عریانی دلخواه و این عمر دور شده از بهار.می ترسم.

هیچ نظری موجود نیست: