۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

خیال این روزهام هزارباره ساختن اون لحظه های قدم زدن روی پل سفید و دنبال کردن پرواز مرغ های دریاییش شده. اون لحظه که مرغ دریاییه بعد از کلی بال زدن بی هیچ بال زدنی اوج می گرفت.همه ش فکرمی کردم اصلاً هیچ درکی هم از معنای این لحظه داره؟
به اون لحظه ش حسودیم میشد. حتا برای موشک هم زمان و مکانی وجود داره که با موتور خاموش بی قیدی هرگرانش و جرمی رو تجربه کنه و ذخیره های سوخیش رو لحظه لحظه نبلعه .این لحظه تو زندگی من گم شده.هنوز بعد از این همه سال،هنوز بعد از اینهمه تقلا و جون سختی برای کشف بهانه های زندگی و فرار از پوچی تلخ گزنده ش به محض اینکه دست از حفر کردن و سنگ روسنگ بند کردن بردارم همه چیز آوار شده رو سرم. مدتهاست به شور اون لحظه ی بی تقلای پرواز سقوط نکردن فکر می کنم. اوج گرفتن هاهم که بمونه برای شاهین های تیز پرواز زندگی که حسابشان از من جداست.
10 Track 10.mp3

۳ نظر:

علی گفت...

من یکی که حاضرم تمام این اه وازو با اون پله های خواجه عوض کنم....درک ندارییی هر چیزی لیاقت میخواد بابام......

انسان همیشه عاشق آن چیزیست که یا ندارد یا از دست داده است.....

برزگ گفت...

علی الان این پست چه ربطی به اهواز داشت؟!!!نه...جون من؟

Uncertain گفت...

اصلا دوست ندارم شاهین باشم. همینجوری دردناکتره ولی بهتر