۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

این روزها

این روزهاحتا حافظه ام هم عجیب شده.شعرهایی را از گورستان یاد جان میدهد و ترانه هایی برلب جاری می کند که انگار این روزگار را بارها با این شعرها زیسته .این روزها حافظه ی شخصی و تاریخی مان نقب هایی می زند که حتا خودی ها شان شرمسار سکوت سی ساله باشند.این روزهاملت دموکرات ما باتوم نوش جان می کنند.از پیام و اینترنت محرومند و در عوض مدام برایشان برنامه ی توجیهی از مفهوم دموکراسی و آزادی پخش می کنند تا مردم بدانند که چقدر روزگارشان بهاری است.والبته این ها در حالی ست که دولت گرامی فقط کمی در محاسبه ی ظرفیت انسانی در تحمل خفت وننگ اشتباه کرده است.شاید هم تعریف جدیدی از انسان و ظرفیت هایش ارایه داده اند و ما نخوانده ایم تا تطبیق پیدا کنیم.شاید هم نمی دانند آخر بعضی مردم تلویزیون نگاه نمی کنند و از محل های خاص ارشاد نمی شوند تا اخبار روزرا آن طور که باید بشنوند ،بشنوند وکلا کمی از آنها عقبند....این روزها همه کس اگر کس باشد جور دیگری ست...

۴ نظر:

ناشناس گفت...

گر بدين سان زيست بايد پست

من چه نامردم اگر فانوس عمرم را نياويزم

بر بلند كاج خشك كوچه اي بن بست

ور بدين سان زيست بايد پاك

من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود چون كوه

يادگاري بر طلاي بي بقاي خاك...

ali گفت...

خانه سرخ و کوچه سرخ است و خيابان سرخ است / آري از خون ، پهنه ي برزن و ميدان سرخ است // ده به ده ، پرچم خشم است که بر مي خيزد / مزرعه زرد و چپر سبز و بيابان سرخ است // تا گل خوني فرياد ، در اين باغستان / ساقه از ضربه ي شلاق زمستان ، سرخ است // وحشتي نيست ، از انبوه مسلسل داران / تا در اين دشت ، غرور کينه داران سرخ است // رو سياه است اگر ، اين شب مردم کش بد / تا دم صبح وطن ، سينه ي ياران سرخ است // با تو سرسبزي ، از ايثار سيه پوشان است / اي مسلط ! دستت از خون شهيدان سرخ است // ده به ده پرچم خشم است ، که بر مي خيزد / مزرعه زرد و چپر سبز و بيابان سرخ است // ........

استاکر گفت...

این روزها خورشیدی هم می تابد ؟

مردی که همیشه می خندید گفت...

این روزا نمی ذارن کسی خودش باشه