۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

بی نجوای انگشتانت
فقط.
وجهان از هر سلامی خالیست.
بی هیچ حرف پس و پیش این بشردر تمام طول امشب همه ی رمقی را که یک انسان 47کیلویی می تواند داشته باشد از من گرفت.

۳ نظر:

baran گفت...

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار-

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه

میون جنگلا تاقم میکنه.

تو بزرگی مث ""شب"".

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی مث ""شب"".

کوزیمو لاورس گفت...

منو که حسابی لرزوند

علی گفت...

چقدر این عکس قشنگه