۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

time can do so much ؟؟؟؟؟؟؟

هیچ وقت در هیچ بازیی جز همان بازی های پر لجالت دوران کودکی که باخت یک دست شلم وحکمش نهایت غصه مان می شد تاامروز، دلم نخواسته دست حریفی را بخوانم .امروز اما نه با چشم نه با حساب تک تک برگهای رفته و مانده نه یکدلی با ژوکر بازی هیچ از دست حریف نمی دانم. می ترسم زمان برگ برنده ی من نباشد. همان طورکه برگ برنده ی این عمردرعبور هم نخواهد بود.

۲ نظر:

pariss گفت...

دست نخوانده اي و نمي خواني؟
عجب دارم از تو. تو هيچ وقت لااقل
تاآن جايي كه من يادم هست سعي داشتي هر چه آن طرف بود بخواني يادست كم همه زورت را ميزدي كه اين طور باشد....
نهايتش اينكه چت شده تو؟
ترس ات از زمان؟
اگر نخواستي منتشرش نكن!!!

برزگ گفت...

دست حریف رفیق. نه دل حریف!
حریفم آدم نیست از دلش دستش را بخوانم یا شاید هم به عکس.