۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

شهامت یا جنون یا عشق؟!

به اینکه هیچ از مذهبش نمی فهمیدم کار ندارم فقط یادم مونده بود دم اذان همیشه تلفن هاش بی پاسخ بود...تا آن جنون نافهم ترهم همین آدم بودوقتی 2سال پیش باگریه های شبانه ای که فیبرهای نوری به من رسونده و بس فقط می گفت: اگر بدونی...اگر بدونی..... بعدها فهمیدم شب تا صبح یک شب قدر عاشقانه دست به کار ساختن بوده. به مسخره بودن و نبودن ماجرا هم کار ندارم اما یه جرعه ازماحصل کار که سر بکشی همه ی داوهای دیده و ندیده به نظرت بی معنی میاد. حتا همه ی مستی های پیش ازین و چیزی ته قلبت جز جز میکنه.

۱ نظر:

parissa گفت...

نوش جانت
جرعه اي بر خاك فشان......